بخش هایی از متاب سلوک روحی بتهون
دنیایی که بتهون در آن زیسته است از دنیای ما سرشارتر و زندگی او به یک معنی از زندگی ما عمیق تر و هول انگیز تر بوده است. با این همه ما چنین دنیایی را باز می شناسیم و برخورد او را با چنین دنیایی ، روشنگر خود می دانیم.
بتهون مفاهیم یا تجربیات خود را برای ما بیان نمی کند، بلکه نگرش خود را به ما باز می نماید. ما در درک حالت آسمانی که در آن مبارزه پایان می گیرد و رنج فروکش می کند با بتهون سهیم می شویم : با آنکه از مبارزات او چیزی نمی دانیم و از دردی که او کشیده است بی خبریم.
تنها مدرسه ای که بتهوون آن هم به مدتی کوتاه بدانجا رفت مدرسه دولتی تیروسینیوم بود .
یکی از همشاگردی هایش به یاد می آورد که بتهوون همیشه کثیف بود و کسی به سر و وضعش نمی رسید.
پدر بتهون شخصیتی ضعیف داشت که کم کم تباه شد و به دائم الخمری رسید.
مادرش یکبار گفته بود : ازدواج چیست؟ نخست اندکی شادی و آنگاه یک عمر غم.
پدرش با الهام از موفقیت های خیره کننده موتسارت تصمیم گرفته بود با فشار آوردن به پسرش او را نابغه ی خردسالی معرفی کند. او در خردسالی مسئولیت دستیاری یک آهنگساز و نوازندگی کلاوسن تئاتر را به عهده داشت. گاهی پدرش او را نیمه شب که از میخانه بر می گشت از خواب بیدارو مجبور به تمرین پیانو می کرد. در واقع پدرش هیچ وقت از این امید دست برنداشت که از استعداد او سود جویی کند.
پس از مرگ خواهر نوزاد و سپس مادرش به علت بیماری سل، همراه با دو برادر و پدرش در فقر و بینوایی زندگی می کرد. شرارت و لاابالی گری پدرش هر دم افزون ترمی شد تا اینکه بتهوون سرانجام در هجده سالگی سرپرستی کامل خانواده را برعهده گرفت. اینک بتهون جنبه های سخت و ناشاد زندگی را می شناخت و درسی را که ازین رهگذر آموخته بود هرگز فراموش نکرد. نشانه های شناخت درد و رنج در آثار پسری به این جوانی غریب می نموند و با گذشت زمان این نشانه ها دگرگون شدند.